بهترین روش تامین پروتئین روزانه کدام است؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی| بارش برف و باران از روز جمعه ۲۸ دی‌ماه گازگرفتگی پنج شهروند مشهدی + جزییات (سه شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳) کلیشه‌های غلط مردانه که زندگی مشترک را با مشکل مواجه می‌کنند آیا مدارس و ادارات تهران فردا (چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟ ادارات و مدارس کدام شهرستان‌ها فردا (چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳) تعطیل است؟ تصادف در جاده سبزوار- نیشابور، ۵ مصدوم برجای گذاشت (۲۵ دی ۱۴۰۳) بارش برف و باران در برخی از جاده‌های خراسان رضوی (۲۵دی ۱۴۰۳) تردد خودرو‌های پلاک شهرستانی در تهران ممنوع می‌شود؟ ترافیک سنگین در خروجی‌های مشهد (۲۵ دی ۱۴۰۳) آزادی زندانی محکوم به اعدام پس از ۲۳ سال حبس در پایان هفته جاری، خراسان رضوی میزبان باران و برف می‌شود (۲۵ دی ۱۴۰۳) ویدئو | پدر یا فرمانده؟! کلاهبردار سایت‌های خرید و فروش کالا در مشهد دستگیر شد آخرین وضعیت ترافیکی محور‌های شمالی کشور (۲۵ دی ۱۴۰۳) دانشگاه درباره مسائل فرهنگی و ارزش‌های اجتماعی، دینی و فرهنگی جامعه مسئول است طهرانچی: دانشگاه آزاد می‌خواهد حیات طیبه را برپا کند پنجشنبه‌های بدون بابا نه او آدم سابق بود، نه من کمی «بیشتر»، کمی «کمتر» من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی قیمت بلیت قطار‌های مسافری افزایش یافت؟ (۲۴ دی ۱۴۰۳) درس اول: رعایت انسان آنچه باید از طریق توسعه فردی رقم بخورد سالم‌ترین و مغذی‌ترین ماده غذایی جهان دیده شدن یک قلاده شغال در برخی پارک‌های مشهد | هنگام مواجه با حیوانات وحشی چه کاری انجام دهیم؟ تعطیلی برخی مدارس به دلیل شیوع آنفلوآنزا «شایعه» است بسیاری از خدمات ضروری بیماران تحت پوشش «بیمه» نیست لغو سه پرواز رفت و برگشت فرودگاه کرمانشاه به دلیل شرایط نامساعد جوی مسیر (۲۴ دی ۱۴۰۳) وزارت بهداشت: ۳۶ هزار میلیارد تومان برای تأمین زیرساخت‌های افزایش ظرفیت پزشکی نیاز داریم
سرخط خبرها

درباره بنیان‌گذار خیریه خجسته و حامی بیماران کلیوی خراسان رضوی | حاج محمد، دستش به خیر بود

  • کد خبر: ۲۴۹۲۲۸
  • ۱۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰
درباره بنیان‌گذار خیریه خجسته و حامی بیماران کلیوی خراسان رضوی | حاج محمد، دستش به خیر بود
چهار روایت از مددجویان «بنیاد خجسته» به بهانه سالروز درگذشت حاج محمد خجسته باقرزاده، بنیان گذار این خیریه و حامی بیماران کلیوی خراسان رضوی.

چاه عمیق هزینه‌های درمان​

زل زده به جریان خون سرخش توی لوله باریکی که می‌رسد به دستگاه دیالیز. دستگاه بزرگ سفیدرنگی که دارد جور کلیه‌های از نفس افتاده اش را می‌کشد. خون، آرام آرام از سمتی به دستگاه می‌ریزد و از سمت دیگر، پاک و پاکیزه بیرون می‌آید و برمی گردد توی رگ هایش. 

عینِ سه چهار ساعتِ دیالیز را، زل زده به این تکرارِ قرمزرنگ و هنوز نمی‌تواند باور کند چطور این یک کف دست کلیه، سمت و سوی زندگی اش را عوض کرده است. این دست‌ها روزی دست‌های خستگی ناپذیری بودند که آجر به آجر دیوار خانه‌ها را بالا می‌برد و آخر روز نان حلال می‌برد خانه. با همین دست ها، برای دختر کوچکش دفتر نقاشی و مداد رنگی و کیف می‌خرید. همین دست‌هایی که حالا ضعیف و ناتوان شده، به قدر وسع جیبش، کیسه‌های میوه و برنج و گوشت می‌آورد خانه. 

اما چاه عمیق هزینه‌های درمان، انگار خیال پرشدن نداشت. هرچه توی تمام این سال‌ها ریال به ریال جمع کرده بود، همه بابت هزینه‌های درمان از کفش رفت. نه پولی مانده بود نه جانی. حاج محمد دستی از سوی خدا بود. روزی که پایش به بنیاد باز شد، انگار سایه یتیمی از سرش رفت. یکی پیدا شد، دست‌های رنجورش را بگیرد تا کمری راست کند. اما امروز هرقدر به سیاهی‌های سردر بنیاد خجسته نگاه می‌کند، باور نمی‌کند که برای دومین بار یتیم شده است.

پای چرخ زندگی

صدای چرخ خیاطی پیچیده توی سکوت کارگاه. اگر می‌شد صدای توی سر زن‌ها را بلند کرد، ولوله‌ای به پا می‌شد. اما هرکدام وسط لبه دوزی‌ها و پسدوز زدن ها، دارند فراز و فرود‌های زندگی شان را با خود مرور می‌کنند. آن یکی که روسری سبز یشمی دارد، پنجاه و سه چهارساله نشان می‌دهد، اما فقط چهل سال دارد. دیالیز پیرش کرده. نه فقط درمان، که عوارض فراجسمی، نگاه به چشمان غمگین پسر نوجوانش، سروکله زدن با همسایه‌های بی انصاف و صاحب خانه بی مروت به شمار چروک‌های پیشانی اش اضافه کرده. 

آن روزی که از بنیاد زنگ زدند گفتند می‌توانی بیایی اینجا دوره‌های خیاطی را همین طوری رایگان یاد بگیری و برای خودت روی چرخ کار کنی تا چرخ زندگی ات بچرخد، دلش می‌خواست برود توی محل، در تک تک خانه‌هایی را که هر روز با ترحم و خشم نگاهش می‌کردند، بکوبد و بگوید از امروز محتاج هیچ بنده خدایی نیست. حاج محمد خجسته یک تنه دارد برایم برادری می‌کند. خدا بنده هایش را تنها نمی‌گذارد. اما حالا چطور باور کند دارد کنار استکان چای میان وعده اش، خرمای ختم حاج محمد را می‌خورد. درد رفتن او، از روز‌های تمام نشدنی درمان، جانکاه‌تر است.

غصه‌هایی میان رگ‌ها

هربار می‌رفت برای بستری شدن، با خودش حساب می‌کرد با هزینه این جلسه می‌توانستم فلان چیز را بخرم برای جهیزیه دخترم بگذارم کنار. متر هزینه‌های درمانش، اقلام جهیزیه دخترش بود. اصلا انگار سم توی خونش، نه فقط برای مواد غذایی توی بدنش که بابت همین غصه‌ها بود. 

روزی که فهمید بنیاد، برای خانواده‌های بی بضاعت تحت پوشش، جهیزیه می‌دهد، انگار دستگاه دیالیز داشت با جان بیشتری کار می‌کرد. خون، پاک‌تر و شفاف‌تر می‌شد و وقتی سوزن‌ها را از تنش می‌کشیدند انگار یکی دوسال جوان‌تر شده بود. حاج محمد، فکر همه چیزش را کرده بود. آدم باخدا و دین داری که می‌دانست هرکس کارش به این مرض بی درمان برسد، چطور دار و ندارش را از دست می‌دهد. 

راهی که جز پیوند کلیه پایانی نداشت و اگر کسی دستش به دهنش نمی‌رسید، حتی اگر از عوارض درمان نمی‌مرد، شاید از غصه‌های پی در پی جان می‌داد. اما روزی که خبر رسید، حاج محمد دیگر خسته شده و دل برداشته از این کره خاکی و بنیاد را سپرده به بازمانده ها، انگار خون توی لوله ها، سیاه شده بود. روز خاک سپاری، دخترش زیر بغل هایش را گرفته بود. دختری که حالا با جهیزیه بنیاد رفته بود سر خانه و زندگی اش و امروز حاج محمد را به سوی خانه ابدی همراهی می‌کرد.

نقطه روشنی در دل سیاهی‌ها

مرد می‌گفت ما اگر بچه دار می‌شدیم زندگی بهتری داشتیم. بچه دار نشدن آن‌ها ربطی به کلیه‌های زن نداشت. اعتیاد تا مغز استخوان مرد پیش رفته بود. عین خیالش نبود این زن با کدام پول دارد درمان می‌شود. بنیاد اگر نبود، همان دو سه ماه اول کار تمام می‌شد.

هم کار جسم ناتوانش، هم کار روح خسته اش. یک روز پرستار مجموعه آمده بود بالای سرش داشت حال و احوال می‌کرد که گفت می‌توانی بروی پیش مشاوره‌های رایگان مرکز. درمان ترک اعتیاد هم داریم. هزینه‌ای هم ندارد. حالا که به داد جسمت رسیدی، یک فکری هم به حال شالوده از هم پاشیده زندگی ات کن. مشاوره‌های اینجا کاربلد ند. 

حاج محمد آقای خجسته خودش تأکید کرده چهارنفر آدم حسابی بیایند پای کار. خوب می‌داند آدم‌هایی که اینجا تحت پوشش اند، چه روزگار غریبی دارند. خدا را چه دیدی. یک موقع دیدی خودت درمان شدی، شوهرت ترک کرد، بعد هم همین جا هزینه‌های ناباروری را تقبل می‌کنند می‌روید پی درمان و بچه دار شدن. تمام سه چهار ساعتی که زیر دستگاه بود، لحظه به لحظه اش داشت خیال بافی روز‌های نیامده را می‌کرد. از تصور اینکه یک نفر پیدا شده این طور زیر بال و پر آدم‌هایی شبیه به او را گرفته، قلبش به شماره می‌افتاد. 

می‌گشت توی گذشته اش ببیند کجا، کی، کدام قدم خیری برداشته که خدا حاج محمد را سر راهش گذاشته است، اما آن روزی که بسته‌های معیشتی با برچسب آگهی ترحیم حاج محمد آمد تا پشت در خانه اش، به اندازه روز اولی که فهمید باید دیالیز شود، فروریخت. یکی رفته بود، که آمدنش تنها نقطه روشن زندگی اش بود. حاج محمد خجسته توی همان شهریوری از دنیا رفت که شوهرش از کمپ بیرون آمده بود و خونش عین خون او بعد دیالیز، پاکیزه و سالم بود.

مختصری درباره بنیاد خیریه خجسته

این مجموعه که از سال ۱۳۹۴ به همت حاج محمد خجسته باقرزاده با هدف انجام امور خیریه تأسیس شده، در جهت حمایت از بیماران کلیوی و با آگاهی از مشکلات متعدد این افراد اقدام به فعالیت کرد. خدمات این مجموعه به مرور شامل بیماران بی بضاعت شهرستان‌های تابعه استان خراسان نیز شد. این مجموعه با حفظ منزلت انسانی بیماران، درصدد ایجاد رفاه بیماران مبتلا به نارسایی کلیه و خانواده هایشان فعالیت می‌کند. 

اهدای بیش از دویست سرویس جهیزیه به دختران و پسران خانواده بیماران، ارائه خدمات مشاوره و ترک اعتیاد به خانواده‌های درگیر، تأمین هزینه پوشاک و کمک هزینه‌های تحصیلی فرزندان، برگزاری تور‌های زیارتی تفریحی برای مشتاقان نیازمند، توزیع غذای گرم و بسته‌های معیشتی به نیازمندان تحت پوشش تنها گوشه‌ای از خدمات این بنیاد است.

حاج محمد خجسته، برادر همسر معظم انقلاب، پیش از این نیز از سال ۱۳۶۳ در قالب بنیاد حمایت از بیماران کلیوی به تأمین هزینه‌های درمان این بیماران مشغول بود و سرانجام در ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ دار فانی را وداع گفت و در رواق حضرت زهرا (س) حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->